وخدا دید فلک بر سربی سامانی ست
حلقه در حلقه اسیر غم سرگردانی ست
چارده عصر زمین حسرت ایمان دارد
و زمان معرکه گردان شب ِ سفیانی ست !
ذکر « البیعتُ له فی عُنُقی...» می خواند *
غرل «الغوث» ترین زمزمه ی پنهانی ست *
یازده بار دل قافییه را باخته است ...
سیصد و سیزده آیینه تبار اما نیست !!
و خدا قافیه از نیمه ی شعبان آورد
«فال سعد»ی که به دیوان"جمادی ثانی" ست *
«آنکه پیشش بنهد تاج تکبر، خورشید»
« بیت حمد» ی ست که از روز ازل نورانی ست !*
شعر تو گوشه ی لبخند خدا خیمه زد و –
- « وَاستَمِع یَومَ یُناد...» َش غزل پایانی ست
...
برکه سجاده ی « قدقامت »مهتاب شد و ...
قبله بی تاب شد و ... ، چشم سحر بارانی ست
باز در سینه ی دفتر غزل از عشق نوشت
شاعری که هیجان در قلمش زندانی ست
فخرالسادات موسوی
از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست که برش شکوه برم، داد ز بیداد کشم
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا با صفا منت آن را که به من داد کشم
عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم
مردم از زندگی بی تو که با من هستی طرفه سری است که باید بر استاد کشم
سالها میگذرد، حادثهها میآید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
امام خمینی (ره)